اگر به اندازه کافی برایمان مهم باشد که با دنبال کردن اخبار روزانه و بررسی منابع مختلف، بدانیم که در جهان مان چه می گذرد، می بینیم و می آموزیم: آفریقا می سوزد. عراق تخریب و ویران شده است. سوریه خون می ریزد و ملت آوراره شده اند. و دیگر ملت های منطقه در خفقان رژیم های سرسپرده و منصوب شده تدریجی در فقر و رنج و به شکل های متفاوت از بین می روند. در گوشه و کنار، قیام ها و درگیریهای مختلف بین ملت و دولت ها در اینجا و آنجا در مناطق مختلف سیاره ما دیده می شود. نتیجه، در اثر جنگ و کشتار بی رویه آوارگی به بار آورده و ملت سر گردان در کنار مرز های مختلف بی خانمان زندگی عذاب آوری سپری می کنند.
در کنار آن هرج و مرج ها، نژاد پرستان کشور های غربی بی دلیل فقط برای ترس از بیگانه به طرف پناهندگان تیراندازی می کنند، یا در عبادتگاه هایشان بمب می اندازند؛ که - خواه از قومیت یا از ایدئولوژی – آنها خوششان نمی آید. به خصوص در کشورهایی که ملی گرایی و هراس از بیگانه روزانه تبلیغ و ترویج شده و رشد می کند.
پس از هر واقعه اسفبار در یک گوشه از جهان، همچنان که ما سرگرم و مشغول کار ها و وظایف روزانه خود هستیم، و البته سرگرم رسانه های شاد کننده، فراموش کرده و چرخه های از پیش تعین شده زندگی ما را پیش می برند. حتا اگر برخی از ما با نگرانی اخبار را دنبال کنیم و چشم انتظار و نگران نتایج وقایع باشیم، احساس می کنیم و می بینیم که نمی توانیم تغییرات مثبتی ایجاد کرده و زندگی مان با احساساتی ناامیدانه پر می شود.
همچنین، می بینیم که آب و هوای ما به شدت در حال تغییر است، و به سختی سیاره خانه مان را تحت تأثیر قرار داده؛ به شکل اسفباری که باید توجه مستقیم ما را به هشدار و باور کردن الگوهای جدید در توفان ها، آتش سوزی در جنگل ها، سیل و موارد دیگر متوجه نماید.
مردم آسیب دیده اند و وضعیت معیشت آنها متلاشی و ویران شده است. سیاره ما مدتی طولانی مورد هجوم قرار گرفته و توانایی پشتیبانی ساکنانش را مانند گذشته ندارد. هوای ما و آب، در بسیاری از مناطق آلوده شده است. اکوسیستم های متفاوت زمین، منحصرا به تهیه مواد لازم برای کالاها تبدیل شده و به کار می روند. الگوهای آب و هوایی به شدت تغییر کرده و ادامه دارد.
با وجود تلاش منحصر به فرد دانشمندان و فعالان سیاسی ما برای جلب توجه به رفتارهای فراموشکارانه و بی مسئولیتی سردمداران، به آرامی خاموش و حتا این علایم در نظر، افکار و آگاهی ما عادی می شوند.
بی فایده، همان طور که برای بسیاری از افراد، زندگی شده یک بررسی تکراری در مورد وسایل جدید چون موبایل یا ایفون جدید، سیستم های مدرن خانگی برای سرگرمی، مدل مو یا لباس، یا چگونگی کسب بیشتر پول یا داشتن وضعیت مالی بهتر از همسایه، بیشتر و بیشتر با تبلیغات مکرر توصیف و تشویق میشوند. حتا اگر در هر استاندارد عینی واقعا بیش از حد کافی داشته باشیم؛ حتا اگر در پی دستیابی به ثروت به حد کاملا راحت رسیده باشیم؛ هنوز بیشتر می خواهیم. نتیجه:
این روند فقط نیمه دیگر این جهان را از بین می برد.
دوره تاریخی: به من چه! من نمی کنم! مشکل من نیست! پس برایم مهم نیست! - مدت ها پیش شروع شد. از تولد شدید تبلیغاتی که زندگی بی دغدغه و اما رقابتی را تشویق کرد، ما ملزم به شرکت در کارزارهای بازاریابی بدون توقف برای به دست آوردن چیزهایی هستیم که حتا ممکنه به آنها نیازی نداشته باشیم. فقط می خواهیم بیشتر از همسایگان خود داشته باشیم. جامعه مصرف کننده برای کسب اطلاعات بیشتر ما را در دنیایی از تب و تاب بودن و خواستن غرق می کند.
نیروهای مشارکتی نخبگان جهانی که در پشت درهای بسته ی فقط چند کشور/ دولت، پنهان هستند فعالانه کار می کنند تا بتوانند ثروت جهان را بطور دلخواه خود کنترل کنند. و با کمک بقیه ما که هر کدام به شیوه ای با زحمت و کار خود برای کسب درآمد بیشترتبدیل به برده این سیستم افزایش سرمایه شده ایم. چندین دهه است که تصمیم گیرندگان، با خودخواهی همگی با هم در حال نظارت، کنترل و بهره برداری از منابع و مردم جهان بوده و هستند. اما اکنون بهره برداری بی رویه و کنترل نادرست بومرنگ شده که بسوی شان برگشته؛ هر چند همه ما، خشک و تر در آن می سوزیم.
فعالان سیاسی، شیوع فقر و گرسنگی کودکان را در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله آفریقایی را به دنبال استعمارزدایی، به چالش کشیده اند و شیوه های اقتصادی پیچیده ای را که همچنان به رفتار ناعادلانه با مردم ادامه دارد را زیر سؤال می بردند.
آنجا و اینجا، در سراسر دنیا، چرا ما به اندازه كافی توجه نمی كنیم، علل و عوارض را بررسی نمی كنیم و از همه مهمتر، مراقبت كافی برای پیگیری سیاست های مؤثر برای از بین بردن سیستم نادرست و انگلی که بر دنیا حاکم است، نیستیم؟
- چه زمانی وقت درست كردن اشتباهات گذشته است؟
- چگونه ما این قدر بی توجه شده ایم؟
- چرا رهبران جهان به طور واضح و شفاف در مهار کردن تغییرات معنی دار تلاش می کنند؟
- چگونه و چرا اجازه می دهیم حرکات مثبت و تأثیرگذار ما را خفه کنند؟
فکر کنیم و به خود پاسخ دهیم: به سادگی با نگه داشتن توده ها در سرگرمی ها و حواس پرتی های تو خالی و بی معنی و همچنین تبلیغات رنگارنگ!
در دهه هفتاد میلادی، یک توفان موسمی در بنگلادش بیش از 500 هزار نفر را کشت. تقریبا در همان زمان، فعالان محیط زیست بطور جدی شروع به تحقیق درباره سبک زندگی جامعه ما و چگونگی تأثیر عمیق آن بر الگوهای آب و هوایی پرداختند. اکنون به نقطهای رسیده ایم که این متخصصان محیط زیست با کمک بسیاری از دانشمندان در سرسر جهان اطلاعات کافی جمع کرده اند تا نشان داده و تاکید کنند که همه ی ما با چه خطراتی روبه رو هستیم. دانشمندان فاجعه های مختلفی را که به سرعت به همه ما نزدیک می شوند را برایمان به تصویرمی کشند.
پس چرا مردم پیامدهای اعمال خود را نمی بینند یا نمی فهمند؟ چرا رهبران ما دست به دست هم نمی دهند تا با شهروندان و سازمان های مربوطه همکاری کرده تا از غم انگیزترین حوادثی که بر افق ما نشسته جلوگیری کنند.
خوب، بیایید نگاهی به سران کشوران مان بیندازیم. من همیشه اعتقاد داشته ام كه حاكمان بر یك ملت باید دارای اعتباراتی عالی و آموزشی قوی باشند؛ شاید در حقوق، اقتصاد، جامعه شناسی یا برخی رشته هایی که آنها را شایسته و قادر به تصمیم گیریهای مسئولانه می کند.
از کی و چه زمانی به ما کسانی را که تجربه مشاور مسکن یا روحانی دارند، و یا چنین دلقک هایی که تصوری عقلانی برای اداره یک کشور یا مذاکره در مورد سیاست خارجی عاقلانه را ندارند، پیشنهاد می کنند. آیا چنین بی عقلان ناآگاه و بی دانش قرار است کیفیت زندگی ما را به جهانیان القا کنند یا اینکه ما را دوباره به جنگ هسته ای بکشانند؟
بنابراین، ملت فرهیخته، عصبی، نظاره گر شده، زیرا یک رهبر بی ارزش و بی سواد که فقط خودشیفتگی او دشمن آفرین شده تا حدی که کشور متخلف را تحریم می کند، و سپس به تمام دنیا دستور می دهد که با او همگام شده بر علیه آن کشور که او دستور تحریم داده، و کشور های دیگر را در آزمایش وفاداری قرار می دهد.
از اینجا به کجا می رویم؟
امروز، خائنانه ترین و پیچیده ترین دوران تاریخ ما است. تعداد فقرا و بی خانمان ها همانند بیکاری، افزایش می یابد. ملت ها بیشتر و بیشتر مانند سونامی مهاجران که از جنگ یا قحطی فرار می کنند، در سراسر دنیا در حرکت اند. دوران تسخیر یا استعمار مستقیم کشورها به پایان رسیده، اما یک عمل مسموم جدید جای آن را محکم تر گرفته است.
سازماندهی متشكل دنیای توسعه یافته یا جهان اول، در کنترل و دربر گرفتن ثروت های جهان سوم یا کشورهای توسعه نیافته با مداخله كردن در امور سیاسی آنها و به کار گذاشتن دولت هایی كه به طور مؤثر فقط برای آنها كار کنند، نه برای ملت شان؛ فعال اند.
در طول ده ها سال، شاهد سرنگونی دولت موفقی چون سالوادور آلنده در شیلی، سرنگونی نخست وزیر ایران در خود مدیریت و اصلاحات اقتصادی مصدق، حمایت از رژیم فاشیستی عراق؛ اما هنگامی که دیگر از آنها پیروی نکرد، به راحتی سرنگون اش کردند،. پس از آن، هر دولت جدید فقط شهروندان خود را سرکوب می کند، شکنجه می کند و آنها را به زندان می اندازد، فقط برای اینکه تا می تواند در قدرت بماند.
و آیا آشفتگی های این کشورهای پر از منابع و ذخایر غنی در طول دوره پس از جنگ جهانی دوم، برای شهروندان کشورهای سلطه پذیر قابل قبول بوده است؟
نه! وقتی ملت های جهان سوم به مرزهای خونین خود و معضلات کشور خود می نگرند، و سپس می ببینند چه پیشرفت ها و رشدی در جهان به وقوع می پیوندد، البته اعتراض می کنند. اما این جنبش ها بی نتیجه و شکست خورده، خاموش می شوند. چرا که فعالیت هایشان متراکم است، همبستگی ندارند، پس نمی توانند چیزی را عوض کنند. عدم یک پارچگی، یکی از دلایلی ست که فعلان سیاسی جهانی نمی توانند سیستم های خائن و خودمختار دنیا را تغییر دهند؟
هوم، و درس بزرگی که کنترل کنندگان جمعیت آموخته اند: ملت را سرگرم کنید. آنها را با کارهای سطحی، فیلم های تو خالی وبی معنی خوشحال کنید. بازی های ویدئویی جذاب، شبکه های اجتماعی و لوازم جانبی خوشایند؛ ملت را سرگرم کنید سوالی نخواهند داشت. فرماندهان فرهنگ سرمایه سپس می توانند همان طور که می خواهند انجام دهند و امور دنیا را کنترل کنند.
بعضی اوقات از خودم می پرسم، آیا این رفتارها، و شخصا مصرف گرایانه، نوعی بیماری روانی ست؟
آیا ما یک ژن طمع، نصب شده در مغز خود داریم که سبب می شود تا فقط به فکر خود و خواسته های خود باشیم؟ با افزایش ثروت، وسایل ارتباط جمعی، سایت های خبری، اخبار فیلتر شده، فیلم های الکی خوش و تبلیغات گسترده، همه ی آرزوها و رفتارهای اولیه انسان را پرورش داده و تغییر می دهند؛ همه ی اینها مستقیم و غیرمستقیم به مردم می آموزند که چگونه زندگی کنند. ملت ها به مصرف و خودشیفتگی تشویق می شوند.
بنابراین، تأثیرات تسلط جهان ثروتمند در بیشتر قسمت های این سیاره پراکنده می شود و جوامع و اکوسیستم های مختلف را به هم می ریزند، و اغلب موجب می شود که مردم از سرزمین های خود فرار کنند. اما جالب توجه و خنده دار است که با ناآگاهی، آنها به کشور ظالمان واقعی فرار می کنند؛ کشور هایی که موجب آوارگی آنها هستند.
پناهجویان، بیش از حد به بقای خود دست به گریبان و نگران که بدانند كشورهایی که آنها با التماس می خواهند وارد آن شوند، منشأ اصلی درد و مشكلات آنها هستند. نداشتن آموزش و آگاهی برای فهم تاریخ خودشان موجب فرارشان به دهان دشمن اصلی شده است.
تمام آن سال های طمع و سوءاستفاده از کشور های در حال توسعه، اکنون بومرنگی ست برای کشورهای اروپایی و آمریکا. مهاجرین ساده لوحانه به دنبال آزادی و رفاه نسبی می دوند. مکان هایی که آنها را نمی خواهند و نمی پذیرند.
ده ها سال است که کشور های توسعه یافته فرهنگ های دیگر کشور ها را تخریب کرده و دولت هایی را منصوب کرده اند که از آنها پیروی کنند. بدون هیچ پرسشی؛ مترسک هایی حریص، مشتاق به ماندن در قدرت، مردم خود را در بند تاریک بی سوادی، بی خبری، وحشت زده محکم نگه داشته اند.
امروزه، ملت های خسته از چندین دهه بی عدالتی، نا امید از زندگی در جنگ و هرج و مرج به مهاجرت های ناخواسته و ناگزیر در سراسر سیاره دست زده و به "سرزمین های فرصت" می دوند.
و اما در اینجا، در سرزمین های امن و بهشتی، بسیاری نمی دانند که چرا این افراد در مرزها و به کشور آنها می آیند. نمی فهمند چرا این ملت ها خانه ها و خاطرات خود را ترک کرده و به این بخش از جهان آمده تا به اقتصاد آنها فشار بیاورند.
در اینجا، کسانی که در پیله های راحت و آسمانی خود ساکن هستند، نمی فهمند که رهبران خودشان این سرزمین های سرشار از منابع را آشفته ساخته و مناطق آنها را به آشوب کشیده اند.
نمی دانند که رای دادن به یک رهبر خودشیفته و فرصت صلب نا امنی را به همه ی مرز های جهانی میکشاند. در هراس از دست دادن راحتی خود، بسیار پریشان شده اند که بدانند خود موجب این هرج و مرج جهانی هستند، و فقط با ناآگاهی شخصی و سپس رای دادن به رهبران بی صلاحیت، هنوز علل را نفهمیده، نمی بینند که همه با هم سبب سردرگمی جهانی شده ایم.
اکنون بیش از هر زمان دیگر، گروه های فعال در سراسر جهان باید بدانند که اتحاد در تلاش هایشان ضروری است. باید با هم برای متوقف کردن جنگها همکاری کنیم. با دانشمندان متحد شویم تا خسارات ناشی از تغییرات آب و هوایی را به چالش بکشند.
وقتی این مسئولیت بر عهده کسانی است که سموم را ایجاد می کنند. مردم نباید مالیات کربن یا مالیات دیگری را برای تمیز کردن هوای ما بپردازند. کارخانه داران، سرمایه گذارانی که هوا، آب و زمین را آلوده کرده اند منابع کافی برای تمیز کردن اعمال خود باید داشته باشند.
بسیاری از فعالان و آموزش دهندگان فداکار ما در سراسر جهان پراکنده هستند و هر چه می توانند انجام می دهند. اما غم انگیز و شرم آور است که به نظر می رسد آنها نمی توانند با هم همکاری کنند. تصور کنید که یک ارتش از فعالان سیاسی، محیط زیست و دانشمندان از همه نوع وجود داشته باشد، که می توانند ذهن، افکار و حرکت خود را برای به چالش کشیدن دولت های جهان و عقب نشاندن رفتارهای خود سرانه و بی پروا یشان که موجب بسیاری از مشکلات امروز ما می شود، هماهنگ کرده و همه با هم کار کنند.
به عنوان مثال، در این زمان، نمی دانم که در مورد اوضاع ونزوئلا چه اعتقاد و باوری داشته باشم. آیا قدرت های پشت صحنه همان بازیهای قدیمی را با کودتاهای سازمان سیا در سال های گذشته همچون ایران و شیلی بازی می کنند؟ چگونه بدانم مردم ونزوئلا مادورو را می خواهند یا نمی خواهند؟
چقدر از ناآرامی هایی که می بینیم برای خلاص شدن از او تشکیل شده، شاید به این دلیل که او با تشنگان نفت همکاری نمی کند. ما چقدر ناآگاه هستیم که بارها و بارها در بازی هایشان سردر گم می شویم، زیرا نخبگان جهانی، همچنان دولت های مناطق غنی جهان را دست نشانده خود می خواهند، و دولت هایی که همکاری نکنند را تغییر می دهند می دهند و یا جنگ براه می اندازند و یا با تحریم های اقتصادی کمر دولت و ملت را با هم می شکنند.
به طور مشابه، فاجعه یمن که با اسلحه های غربی در دست سعودی؛ موجب از بین رفتن معیشت یک ملت و مردم آن شده است. قطعا دستکاری های ایران در منطقه و گرفتن ماهی از آب گل آلود کمکی به ملت یمنی نمی کند. کشورهایی که در این آشوب سودی می برند، تجهیزات سرکوب را آماده کرده و با اراده خودمختار شان جهنمی روزانه را بر قربانیان، که ملت عادی باشند تحمیل می کنند. سپس این ملت وحشت زده مجبور به فرار از خانه و کاشانه خود و خانواده شان، مزارع و کارشان ترک می کنند. اما به کجا؟ به کشورهایی که از آنها تروریست ساخته اند؟
مردم جهان یا به وقایع جهانی اهمیت نمی دهند و یا نمی فهمند که واقعا در مورد مسایل مهم محیط زیست و درگیری و جنگ های منطقه ای چه اتفاقاتی می افتد. اما در پایان تنها چیزی که مهم است این است که به اندازه کافی مراقبت و حمایت و تلاش برای متوقف کردن همه ی اینها وجود ندارد. نیاز و تلاش برای ایجاد یک نیروی اخلاقی یکپارچه در برابر جنون در این جهان - تنها خانه ما - وجود ندارد.